در نکوهش عدالت


 

نويسنده : عبيد زاکاني




 
در تواريخ مغول وارد است که هلاکوخان را چون بغداد مسخر شد، جمعي را که از شمشير بازمانده بودند، بفرمود تا حاضر کردند. حال هر قومي را باز پرسيد. چون بر احوال مجموع واقف گشت، گفت: “از محترفه ناگزير است” (1) ايشان را رخصت داد تا بر سر کار خود رفتند. تجار را مايه فرمود دادن تا از بهر او بازرگاني کنند. جهودان را فرمود: “قومي مظلومند”، به جزيه از ايشان قانع شد. مخنثها را به حرم هاي خود فرستاد. قضات و مشايخ و صوفيان و حاجيان و واعظان و معرفان و گدايان و قلندران و کشتي گيران و شاعران و قصه خوانان را جدا کرد و فرمود: “اينان در آفرينش زيادت اند و نعمت خداي به زيان مي برند!” حکم فرمود تا همه را در شرط غرق کردند و روي زمين را از خبث ايشان پاک کرد. لاجرم قرب نود سال پادشاهي در خاندان او قرار گرفت و هر روز دولت ايشان در تزايد بود. ابوسعيد بيچاره را چون دغدغه عدالت در خاطر افتاد و خود را به شعار عدل موسوم گردانيد، در اندک مدتي دولتش سپري شد و خاندان هلاکوخان و مساعي او در سر نيت ابوسعيد رفت. آري:
چون خيره شود مرد را روزگار
همه آن کند کش نيايد به کار

پي نوشت ها :
 

1) به اصحاب حرفه و فن (صنعتگران) نيازمنديم.

منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.